جدول جو
جدول جو

معنی واجب آمدن - جستجوی لغت در جدول جو

واجب آمدن
بایا شدن لازم شدن واجب گردیدن
تصویری از واجب آمدن
تصویر واجب آمدن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از واپس آمدن
تصویر واپس آمدن
باز پس آمدن، باز آمدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غالب آمدن
تصویر غالب آمدن
غلبه کردن، چیره شدن، پیروز شدن، غالب شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عاجز آمدن
تصویر عاجز آمدن
ناتوان شدن، درماندن، کنایه از خسته شدن، به ستوه آمدن، عاجز شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عاجز آمدن
تصویر عاجز آمدن
ناتوان شدن ضعیف گشتن، فرو ماندن درماندن خسته شدن
فرهنگ لغت هوشیار
پیروز شدن چیره گشتن غلبه کردن پیروز شدن: مسلط گشتن: اگر جاهلی بر زبان آوری و شوخی غالب آمد عجب نیست. یا غالب آمدن برکسی. چیره شدن بر او: ماهی بر او غالب آمد و دام از دستش بربود. یا غالب آمدن در امری. چیره شدن در آن بر کسی: عفص غالب آمدن در کشتی و سست گردانیدن طرف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واقف آمدن
تصویر واقف آمدن
آگاه گشتن واقف شدن: (صدهزاران جان فروشدهرنفس کس نیامد واقف اسرارتو) (عطار)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واجب کردن
تصویر واجب کردن
واجب قراردان لازم کردن بایسته کردن، لازم بودن ضرور بودن: (... پس اکنون بدین آیه واجب کند که کشتگان احد نیم چندان بدر بودند)، سزاوار بودن: (از خرد واجب نکند اندرین روزگار فترت که ما یکجا، جمع باشیم) یا واجب کردن رای. حکم کردن اندیشه و تصمیم: (و یکی را که رای واجب کند بر اثر فرستاه میشود تا آن کارها بواجبی قرار گیرد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واجب شمردن
تصویر واجب شمردن
بایا شمردنه واجب دانستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واجب دیدن
تصویر واجب دیدن
بایا دیدن بایسته دانستن لازم دیدن ضرور دانستن: (واجب دیدم این کتاب بنام شریف او ساختن)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وارد آمدن
تصویر وارد آمدن
داخل شدن وارد شدن، یا وارد آمدن ضربه بر چیزی. زده شدن ضربه برآن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غالب آمدن
تصویر غالب آمدن
((~. مَ دَ))
چیره شدن
فرهنگ فارسی معین
شگفتی نمودن به شگفت آمدن یا عجب آمدن کسی را. تعجب کردن وی: مرا عجب آمد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واجب شدن
تصویر واجب شدن
بایستن، لازم شدن، فرض شدن
فرهنگ لغت هوشیار